روزگار جووني
دوران جووني من به روايت متنها
آسمان وقف نگاهت گل من...
مانده ام چشم به راهت گل من...
هرکجا هستی و باشی گویم
که خدا پشت و پناهت گل من
پناهم باش وقتی که , پناهت خوده رویامه
صدایم باش وقتی که , سکوتی توی فردامه
امیدم باش وقتی که , یه عمره سرد و مایوسم
من از این راهه طولانی , ببین دستات و میبوسم
نگو آسونه تنهایی , که میمیرم بدون تو
تو تقویم بهاریم باش , که دلگیرم به جونه تو
برام آغوشه تو امنه , مث رویا مث خونه
بگو دنیای ما دو تا , به یاد کوچه میمونه
برام این حس تنهایی , خدا میدونه مسمومه
میدونم که تو میدونی , بی تو غصه پیش رومه
نمیدانم،نمیخواهم بدانم
عشق یعنی چه؟
نمیفهمم که در مفهوم خلقت عاشقی معنای چی دارد به من گفتند، عشق یعنی انتظاربی ثمر عشق یعنی بلبلی بی بال و پر عشق یعنی داشتن سرنوشتی شورشور عشق یعنی سرزمینی دور دور حس عاشق رابه معشوق میشناسم، حس عاقل را به معقول مینویسم ولی افسوس!می دانم که در عاشق دگرصبری نمی ماند،دگرعقلی نمی ماند،دگرفهمی نمی ماند. عشق آوندهای ساقه ی برگ است، عشق زیبایی جدا از عالم درک است.
تو همون بودی که من خوابشو دیدم
تو همونی که میخوام براش بمیرم
تو همون فرشته ای از جنس ادم
تو واسم نشونه از خدای عالم
تو همونی که تو خنده هام شریکی توی درد و غصه هام واسم تپیدی
تو همون رویای پاکی که توی شبهای من بود
تو یه قطره از خدایی تو هون بودی و هستی که میخوام براش بمیرم
از خدا خواستم همیشه پیش تو اروم بگیرم
تاکه چشمات گریه میکرد ارزوم بود که بمیرم
کاش بودم کنارت ای گل تا که دستات رو بگیرم شمع باش پروانه میشم تا کنار تو بسوزم..
کاری به کار عشق ندارم
من هیچ چیز و هیچ کس را دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا هر چیز و هر کس
که دوست تر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار یا زهر مار باشد
از تو دریغ میکند
پس با همه وجودم خود را زدم به مردن
تا روزگار دیگر کاری به کار من نداشته باشد
این شعر را هم نا گفته میگذارم ....
تا روزگار بو نبرد ....
گفتم که ...
کاری به کار عشق ندارم !
قیصر امین پور
Power By:
LoxBlog.Com |